تاریخچه و آمار هیمالیانوردی ایرانیان
تاریخچه و آمار هیمالیانوردی ایرانیان و مقایسه آماری با سایر کشورها؛ تلاشها، صعودها و تلفات، مقایسه صعودهای دولتی و مستقل
"بدون خطر مرگ، کوهنوردی دیگر کوهنوردی نیست، ولی در کوهنوردی من دنبال مرگ نیستم، دقیقا بر عکس من سیعی در زنده ماندن دارم ، اما زنده ماندن بدون وجود خطر مرگ نیز بسیار آسان است . کوهنوردی هنر زنده ماندن در شرایط سخت است که شامل خطر مرگ هم می شود . بهترین کوهنورد کسی نیست که تلاش می کنم تا یکی دوبار کارهای احمقانه بکند وسپس بمیرد . بلکه بهترین کوهنورد کسی است که سعی می کند بزرگترین کارها را انجام دهد و زنده بماند ....
شما باید نزد خودتان در نظر بگیرید که فلان کار را می توانید انجام دهید و یا نمی توانید ، این یکی از اصلی ترین قسمت های کوهنوردی است که هر لحظه باید یادتان باشد .پیش خودتان بگوئید : این حد و مرز من است ، بیشتر از این نمی توانم باید پائین تر این حد توقف کنم . و اگر شما از این حد بالاتر بروید مطمئنا در کوهنوردی کشته خواهید شد . و هنر کوهنورد زنده ماندن است نه مردن ..." (رینهولد مسنر)
در بررسی پایگاه دادههای هیمالیا که توسط ریچارد سالیسبوری و الیزابت هاولی* در کتابی تحت عنوان هیمالیا بر اساس آمار در سال 2007منتشر شده به تجزیه و تحلیل آماری کوهنوردی در هیمالیای نپال پرداخته شده و در آن تاریخ کوه نوردی در نپال به چهار بخش زیر تقسیم شده از 1900 تا 1949 - دوره اکتشافی ، 1950الی 1969 - دوره اعزامی ، 1970-1989 - دوره انتقالی و از 1990 تا 2006 - به نام دوره های تجاری نام گذاری شده است...
به ادامه مطلب بروید
قدمت گام نهادن انسان بر قلههای 8000 متری بازمیگردد به بیش از 57 سال پیش ( یعنی سال 1950) که قلهی "آناپورنا" برای نخستین بار توسط کوهنوردان فرانسوی صعود شد و با وقفهای 3 ساله در سال ( 1953) قله "اورست" توسط یک کوهنورد نیوزلاندی به نام "ادموند هیلاری" و همزمان قلهی "نانگاپاربات" توسط "هرمان بول" اتریشی صعود شد تا امید و اشتیاق به صعود قله های مرتفع دنیا برای دلباختگان این وادی رو به فزونی آورد . یک سال بعد در سال 1954 سرسختترین قلهی 8000 متری در پاکستان( کیتو ) توسط "آشیل کامپاگنونی" و "لینو لاسیدلی" از ایتالیا صعود شد تا کوهنوردان از دشوارترین ماجراجویی تاریخ کوهنوردی سربلند بیرون بیایند. در همین سال کوهنوردانی از اتریش موفق شدند قلهی "چوآیو" را نیز صعود نمایند. سال 1955 نیز سالی پربار برای کوهنوردان انگلیسی و فرانسوی بود تا دو قلهی دیگر را به قلل صعود شده ی دنیا بیافزایند . دو کوهنورد انگلیسی در این سال موفق شدند قلهی سرسخت "کانچن چونگا" را برای نخستین بار صعود کنند و همزمان در کشور نپال قلهی "ماکالو" توسط فرانسوی ها صعود شد تا تعداد قلل صعود شده به عدد 7 برسد. این روند ادامه پیدا کرد تا اینکه کوهنوردانی از سویس نیز در تلاش برای دست یافتن به قلهی "لوتسه" در سال 1956 سربلند بیرون آمدند و دو ماه بعد "گاشربروم 2" در منطقه ی قراقروم توسط اتریشیها صعود شد. یک سال بعد از آن در سال 1957 قلهی پهناور "برودپیک" توسط کوهنوردان اتریش صعود شد تا راه برای صعود قلل قراقروم هموار تر شود . سال 1958 نیز در همان منطقه امریکایی ها توانستند بر بلندای گاشربروم یک گام نهند. تا ان زمان 11 قلهی 8000 متری توسط کوهنوردان صعود شده بود و چشم ها به دیگر قلههای صعود نشده ی دنیا دوخته شده بود که با دو سال وقفه در سال 1960 سویسیها موفق به صعود "دائولاگیری" شدند و پرونده ی 12 همین قله را بستند.
قلهی سیزدهم ( شیشاپانگما) توسط چینی ها در سال 1964 صعودشد . یک سال بعد خبر سازترین صعود آن زمان قطعا قلهی "مانسلو" بود که نخستین تیم صعود کننده این بار نیز از آسیا بود و کوهنوردان ژاپنی موفق شدند 14 قلهی 8000 متری را کامل کنند و گام نهادن انسان بر تمام قلل 8000 متری دنیا را در سال 1965 به ثبت رسانند.
صعودهای ایرانی
36 سال پیش در سال 1976 و درست 11 سال پس از اولین صعود مانسلو و 26 سال پس از اولین صعود به قله 8000 متری دنیا، محمد جعفر اسدی موفق شد نام ایرانیان را در صعود به این قله به ثبت برساند . اما عواملی همچون انقلاب سال 1357 و توجه ویژه به جنگ در 8 سال دفاع مقدس، هیمالیانوردی ایران را با وقفه ای طولانی روبرو کرد و گام نهادن بر یک قلهی دیگر 8000 متری برای دومین بار توسط تیمی از کوهنوردان کشور شامل: رسول نقوی ، محمد حسن نجاریان و حمید رضا اولنج تحت عنوان تیم ملی در قلهی گاشربروم دو عملی شد. این رویداد پس از تلاش چند تیم ایرانی در قله های 7000 متری مناطقی همچو پامیر بود . همزمان با این صعود تیمی دیگر که از آن نیز به عنوان تیم ملی نام برده شد، موفق شدند قله ی "راکاپوشی" را صعود نمایند .
اورست مقصد بعدی ایرانیان بود که شاید میتوان از آن به عنوان یک صعود تاریخی برای ایرانیانی که در هیمالیانوردی نو پا بودند نام برد. در این صعود کوهنوردانی همچو نقوی ، نجاریان و اولنج که قبلا به یک قلهی 8000 متری صعود کرده بودند و اوراز و چشمه قصابانی نیز به عنوان فاتحان راکاپوشی در روز آخر برای رسیدن به قله تلاش کردند، در میانه ی راه رسول نقوی از ادامه ی تلاش منصرف و عنوان شد 4 نفر از کوهنوردان کشور موفق شدند در سال 1377 برای نخستین بار به اورست صعود نمایند.
دو سال پس از صعود اورست در سال 1379 تیمی متشکل از کوهنوردان کشور بازهم توسط فدراسیون به چوایو اعزام شدند که نتیجهی آن ایستادن محمد اوراز ، داود خادم ، رضا زارعی ، گلپریان ، یزدی پور ، فرجی و اکبر مهدی زاده بر بلندای چوایو بود . در همان برنامه سه تن از کوهنوردان کشور از جمله محمد اوراز ، داود خادم و اکبر مهدیزاده جهت صعود قلهی "شیشاپانگما" نیز اقدام کردند و بر اساس اعلام فدراسیون کوهنوردی آن زمان این تیم هم موفق شد قله را صعود نمایند .
در سال 1380 فدراسیون کوهنوردی یک تیم دیگر را برای صعود قله ی ماکالو به سرپرستی اقبال افلاکی راهی "ماکالو" کرد که یک نفر از این تیم موفق شد تا برج سنگی پیش روی نماید و ناکام از صعود بازگشتند . و سال 91 نیز در تلاش چند کوهنورد ایرانی دیگر نیز "ماکالو" تا برج سنگی صعود شد تا قلهی اصلی این کوه برای ایرانیان همچنان دست نیافته باقی بماند .
سال 81 نیز تیم دیگری از فدراسیون برای صعود لوتسه تلاش کردند و اعلام شد این قله نیز توسط اتیم اعزامی صعود شده است .
در سال 1382 تیمی از کوهنوردان کشور به قصد صعود گاشربروم یک راهی قراقروم شدند که ریزش بهمن باعث مرگ یکی از 4 نفر تیم حمله شد و زنده یاد اوراز در این صعود جان خود را از دست داد .
یک سال بعد در اولین تلاش "برودپیک" توسط مهدی اعتمادی فر صعود شد و در تلاش بر روی "کیتو" برای نخستین بار دومین ایرانی نیز جان خود را از دست داد و زنده یاد داود خادم برای همیشه در "کیتو" آرام گرفت .
تلاش برای قله های "گاشربروم" یک و "کیتو" که هر دو جان ایرانیان را گرفته بود توسط مهدی اعتمادی فر و کاظم فریدیان به ثمر نشست. قله "کیتو" توسط فریدیان و "گاشربروم" توسط اعتمادی فر در سال 2007 صعود شد .
یک سال بعد تیمی متشکل از کوهنوردان مستقل کشور در تلاش برای قله ی نانگاپاربات موفق شدند به قلهی سرسخت این کوه دست یابند و این صعود نیز با مرگ زنده یاد سامان نعمتی همراه بود .
سال بعد احسان پرتوی نیا در تلاش برای دست یابی به قله ی آناپورنا دچار حادثه ی بهمن شد و از صعود باز ماند. سال 1389 تیمی متشکل از کوهنوردان کشور موفق شدند به قلهی "دائولاگیری" صعود نمایند . 5 تن از اعضای این تیم از جمله ، عظیم قیچی ساز ، سید واسع سید موسوی ، ایرج معانی ، محمود هاشمی و نعمت الهی موفق شدند بر فراز "دائولاگیری" بیاستند.
سال 1390 عظیم قیچی ساز موفق شد قلهی "کانچن چونگا" را به عنوان نخستین ایرانی صعود نماید و همچنین سال بعد (یعنی سال 1391) وی موفق شد قلهی "آناپورنا" را نیز صعود کرده تا تمامی قله های 8000 متری شاهد تلاش ایرانیان باشد . برخی از این صعود ها هرچند بدون سند و مدرک بوده است اما به غیر از قلهی ماکالو که عدم صعود آن قطعی شده است ما باقی صعودها هرچند نه به صورت قطعی اما به عنوان صعود از دید فدراسیون پذیرفته شده است .
مقایسه:
در کتاب "سالیسبوری" و "هاولی" بر اساس جداول متعدد و آمار ارائه شده به تجزیه و تحلیل علل مرگ به دلایلی مانند: بهمن، سقوط، و عوامل فیزیولوژیکی در فاصله زمانی سالهای 1950 الی 2006 در هیمالیا و به عبارتی تعدادی از قلل مرزی هیمالیای نپال مثل آمادابلام ، اورست و چوآیو در مقایسه با سایر قلل بر اساس آیتمهایی چون ارتفاع، منطقه جغرافیایی، فصل کوه نوردی، سن، ملیت و جنس کوهنوردان و باربران و شرپاهای محلی پرداخته شده است ،
در این بررسی مشخص شده است که علت تعداد کمتر مرگ کوهنوردان قبل از "دوره تجاری" در "چوآیو" ، "اورست" و "آما دابلام" در مقایسه با سایر قلل هیمالیا وجود ایمنی بیشتر است بطوریکه اکثریت قریب به اتفاق کوهنوردان در ساده ترین و امن ترین مسیر و در بسیاری از موارد تحت نظارت راهنماهای با تجربه و یا شرپاها صعود کردهاند. هرچند بعضی از حوادث و تصادفات باعث میشود نرخ متوسط مرگ کوهنوردان در قلل را تغییر دهد ولی به شکل کلی بعد از سال 1990 و گرایش به "صعود آلپی" بیشترین میزان مرگ مربوط است به کوهنوردان در ارتفاع بالاتر از کمپ اصلی و مرگ شرپا و باربرها در این دوره زمانی از کوهنوردان کمتر بوده هرچه ارتفاع زیادتر میشود میزان مرگ افزایش یافته است. (طبق نمودار ص96 به طور کلی بیشتر مرگها بین 5500 تا 7000 اتفاق افتاده است. برای 8000 یها در ص97 این آمار صحیح است) میزان متوسط مرگ کوهنوردان در قلل مرگبار "لوتسه شار"، "آناپورنا یک"، "ماناسلو"، "کانگچن"، و "دائولاگیری" بطور قابل ملاحظهای بیشتر از میزان متوسط مرگ در اورست، ماکالو و چوآیو است و مرگبارترین قله برای کوهنوردان "دائولاگیری 4" و برای باربران و شرپاها آناپورنا، دائولاگیری و ماناسلو بوده. از نظر موقعیت جغرافیائی منطقه خومبو – ماکالو کم خطرترین و دائولاگیری پرخطر ترین بوده و خطر مرگ کوهنوردان در منطقه ماناسلو – گانش سه برابر بیشتر از سایر مناطق است و حتی در این مناطق باوجود تغییرات فصل هم میزان متوسط مرگ شرپاها کمتر از کوهنوردان بوده است.
Table D-1 صفحه 81
ص81 جدول D-1: امار مرگ و میر اعضای اصلی و اجیر شده در ارتفاعات 6000 تا 8850 (در این جدول BC یعنی بیس کمپ، peak altitude range یعنی بازه ارتفاع قله ها، hired یعنی اجیر شده، cnt یعنی تعداد)
آمار مرگ و میر برای قله هایی که بیش از 750 عضو در بالای بیس کمپ در بین سالهای 1950 تا 2006 داشته اند. جدول بر اساس افزایش مرگ مرتب شده است ( در این جدول exped cnt یعنی تعداد تیمهای اعزامی)Table D-3 صفحه 85
در نمودار Chart D-14 صفحه 96 میزان مرگ در ارتفاع و بر اثر سقوط یا بهمن مشخص میکند بیشترین مرگ ها در ارتفاع بین 6500 تا زیر 7هزار متری بر اثر بهمن بوده و با افزایش ارتفاع از 7هزار به 8000متری عامل اصلی سقوط است و در این بین به طور شگفت آوری عامل AMS نه به عنوان عامل برجسته بلکه به عنوان یک انتظار یکی از عوامل پنهان است زیرا در بسیاری از سقوط ها امکان وجود این عامل گزارش نشده است و بیشترین سقوطها هنگام فرود از قله رخ میدهد حدود سه برابر بیشتر از سقوط هنگام صعود به قله.
ارتفاع مرگ برای تمام قله ها بین سالهای 1950-2006
نمودار Table D-21 صفحه 100 آمار کاملی از تعداد و علل مرگ در هیمالیا را در این دورهی زمانی مورد بررسی
نشان میدهد
به ترتیب جدول: عوامل ذکر شده شامل این موارد است: ارتفاع گرفتگی، خستگی، سرمازدگی، سقوط، شکاف عمیق، سقوط از آبشار یخی، بهمن، سقوط از سنگ و یخ، مفقود شدن، بیماری (غیر از ارتفاع گرفتگی)، غیره و تلاش نهائی برای صعود قله، اتفاق هنگام صعود یا فرود از قله است، مربوط به ارتفاع گرفتگی، مربوط به طوفان و آب و هوا
در بررسی ساعات وقوع "بهمنهای کشنده" و تعداد مرگ کوهنوردان و راهنمایان محلی زمان وقوع، بیشتر ساعات گرم شدن روز است ولی در مجموع وقوع بهمنهائی در غیر از این ساعات و مرگهای ناشی از آن بطوری که در ساعت 3 صبح با 15 کشته در ماناسلو 1972 و 18 کشته در ساعت 16 در گانگ گورو در سال 2005 نشان میدهد هیچ ساعتی از روز در مقابل بهمن کشنده ایمن نیست.
فصل آخر کتاب مربوط به مرگ در قله های نپال را تحلیل کرده است. آمار قله های مرزی مربوط به همه طرفهای هندی چینی و نپالی است. مرگها شامل اعضای تیم و اعضای اجیر شده (کسانی که استخدام شده اند برای حمل وسایل و ...) است
ص81 جدول D-1: امار مرگ و میر اعضای اصلی و اجیر شده در ارتفاعات 6000 تا 8850 (در این جدول BC یعنی بیس کمپ، peak altitude range یعنی بازه ارتفاع قله ها، hired یعنی اجیر شده، cnt یعنی تعداد)
شکل D-1a امار مرگ و میر اعضای اصلی و اجیر شده بین سالهای 50 تا 89
شکل D-1b امار مرگ و میر اعضای اصلی و اجیر شده بین سالهای90 تا 2006 با و بدون حادثه کانگ گورو در سال 2005
مرگ بر اساس ملیت:
جدول D-37 نشان دهنده امار مرگ و میر را بر اساس ملیت در تمام قله ها به همراه اورست برای کشورهایی است که تعداد قابل توجهی از کوهنوردان را در بالای بیس کمپ داشته اند (50 عضو یا بیشتر برای همه قله ها یا 20 عضو یا بیشتر برای اورست) برای کشورهایی که تعداد صعودکنندگانشان کمتر از معیارهای فوق است، آمار تحت عنوان all others یا بقیه بیان شده است. دقت شود که برای کشورهایی با کمتر از 20 صعود کننده، مرگ و میری در اورست گزارش نشده است.
شهروندان نپال و چین به دو دسته تقسیم شده اند:به ترتیب به (شرپاها و غیر شرپاها) و (تبتی ها و غیر تبتی ها) تا مرگ و میر شهروندان (کوهنوردان) در ارتفاعات بالا و در ارتفاعات پایینی را از هم جدا کند. همچنین برای شرپاهای نپالی و برای تبتی های چینی فقط آنهایی مد نظر قرار گرفته اند که همراه یک تیم اعزامی بوده اند، نه آنهایی که برای کمک در ارتفاعات بالا به خدمت گرفته شده اند. آمار مرگ و میر غیر تبتی های چینی ممکن است گمراه کننده باشد به دلیل فقدان اطلاعات کافی مربوط به تعداد اعضایی که همراه تیمهای بزرگ چینی به بالای بیس کمپ رفته اند در دامنه شمالی اورست.
بیشتر کشورهای اروپای شرقی( چک و اسلواکی، لهستان، بلغارستان، مجارستان) دارای تعداد مرگ و میر بالاتر از میانگین ها هستند شاید به دلیل تعداد صعود کنندگان بیشتر این کشورها در مسیرهای دشوار و تمایل کمتر صعودکنندگان دیگر کشورها به این مسیرها و ترجیح صعودکنندگان تجاری از مسیرهای امن تر تجاری به اورست، چو اویو، و آما دالبام بوده است. تیمهای اروپای شرقی و روسیه قله های 8000 متری یا مسیرهای سخت قلل 7000 متری را بیشتر انتخاب کرده اند، کمتر تلاش به صعود 6000 داشته اند.
مرگ و میر در اثر سقوط
جرزی کوکوشکا در جبههی جنوبی لوتسه در 8350m در سال 1989 در حالی که تنها به طرف قله می رفت و "پیربیگین" و مرگ او در آناپورنا I در 7100M در سال 1992 و ژان کریستف لافائل (که متعاقبا در ماکالو در ژانویه 2006 ناپدید شد شاید هم به دلیل سقوط بوده است. بنظر می رسد عاملی که در ارتفاع بالا بیشترین مرگ کوهنوردان ایرانی را رقم زده است.
کشته شده گان ایرانی هیمالیا
اولین حادثه: در نخستین تلاش ایرانیان بر روی قله ی گاشبروم 1, چهار نفر از اعضای تیم حمله به دو گروه دونفره تقسیم شده, محمد اوراز و مقبل هنرپژوه به عنوان یک تیم و جلو تر از دو نفر بعد ( حسن نجاریان – داود خادم ) در حرکت بودند که در دهلیز قیفی شکل زیر قله ی گاشربروم، اوراز اقدام به تراورس میکند و به دلیل تازه بودن برف و حجم بالای آن ، بهمن سرازیر می شود، وی به اتفاق زنده یاد مقبل هنرپژوه سقوط می کنند . سپس در جریان امداد رسانی و انتقال این دو نفر به کمپ های پایین تر متاسفانه مجددا زنده یاد اوراز دچار حادثه می شود و پس از 10 روز تلاش و دست و پنجه نرم کردن با مرگ در بیمارستان شفاء اسلام آباد جان می سپارد .
دومین حادثه ی تلخ 8000 متری ها برای ایرانیان تلاش داود خادم در سال 1383 بود که برای دست یابی به کمپ های بالاتر "کیتو" دچار حادثه می شود و هیچگاه از وی خبری مخابره نمی شود و برای همیشه در میان سکوت در کی تو جاودانه می ماند.
در جریان نخستین صعود تیم های مستقل به قلل 8000 متری ، تیمی از کوهنوردان باشگاه دماوند عازم قلهی نانگاپاربات میشوند که در جریان صعود، سامان نعمتی از تیم جدا شده و ساعت ها در ارتفاع بالای 8000 متری برای زنده ماندن تلاش میکند. بنا به مشاهدات کریس وارنر که وی را 24 ساعت پس از جدا شدن از تیم با علامتهای هدلامپش در زیر هرم قله مشاهده می نمایند اما عدم دسترسی به آن منطقه نهایتا باعث می شود وی برای همیشه با نانگاپاربات تنها بماند .
در جریان صعود تیم هیمالیانوردی امید کشور به قله "تیلی چوپیک" کشورنپال، پس از بازگشت از قاه و در تاریکی شب دکتر سعید بهالو پس از خارج شدن از طناب ثابت بر روی یخچال سر می خورد و به دره سقوط میکند که تلاش ها برای یافتن پیکر وی نیز بینتیجه ماند .
زنده یاد مهدی اعتمادی فرد در دومین تلاش خود برای صعود دائولاگیری بدون بر قراری کمپ سوم عازم قله میشود که به دلیل تخلیه انرژی بنا به مشاهدات کوهنوردان حاضر در منطقه سقوط میکند و ناپدید میگردد. وی در تلاش بود قله ی دائولاگیری را به سرعت و بدون تمام شدن سیکل هم هوایی صعود نماید تا بتواند سریع تر جهت صعود آناپورنا اقدام نماید .
تیم هیمالیانوردی شرکت سرزمین خورشید در سال 1390 جهت صعود به قله ی مانسلو عازم این منطقه شد که در جریان این صعود در کمپ آخر قلهی مانسلو زنده یاد عیسی میر شکاری دچار بیماری ارتفاع میشود ، که پس از بازگشت تیم زنجان و سرپرست برنامه وی را جهت کم کردن ارتفاع به پایین منتقل کرده که گویا در میانهی راه با رها شدن کارگاهی که بسته شده بود به سراشیبی سقوط می کند و دچار ضربه ی مغزی می گردد و حادثه ی گاشربروم به شکلی دیگر دوباره تکرار می شود و عیسی میرشکاری برای همیشه با کوهستان وداع می کند.
لیلا اسفندیاری در سال 1391 در جریان صعود به قله ی گاشربروم دو به طور کامل دچار تخلیه انرژی شده بود که پس از بازگشت از قله در زیر هرم قله با سر خوردن بر روی یخچال در صورتی که در طناب ثابت حضور نداشت و ابزار مناسبی برای کنترل خود نیز در اختیار نداشت دچار حادثه ای سخت می شود و روحش به پرواز در می آید .
در جریان صعود به قله ی مانسلو در سال 1391 سه نفر از کوهنوردان ایرانی عازم این منطقه می شوند که در آخرین ساعات روز موفق می شوند به قله ی این کوه برسند که پس از بازگشت در تشخیص مسیر دچار اشتباه می گردند و یکی از اعضای تیم به نام زنده یاد جعفر ناصری دچار حادثه می شود و وی نیز سقوط می کند تا آمار جانباختگان هیمالیانوردی کشور را به 8 تن برساند .
رویدادهای هیمالیای نپال در بررسی آماری انجام شده مطابق جدول ارائه شدهی تا سال 2006 بوده و اتفاقات منجر به مرگ کوهنوردان ایرانی از سال 1382 در منطقه قراقروم بوده و بیشتر به تاریخ بعد از سال 1385 برمیگردد بنابراین هیچ گونه آماری از مرگ ایرانیان در 101 نفر صعود کننده ایرانی تا سال 2006 دیدهنمیشود و رتبه ایران در این جدول تا این تاریخ در مقایسه نسبی با آمار دیگر کشورها بسیار رتبهی خوبی است ولی در یک بررسی حتی اجمالی از تعداد نفرات تیم صعود و مرگ کوهنوردان ایرانی بیشترین تلفات را میتوان به یک عامل ربط داد. سقوط و ناپدید شدنها بر اثر تخلیهی انرژی و اصرار به ادامهی راه برای صعود تحت هر شرایطی بیشتر ناشی از یک دید غلط فرهنگ حاکم بر جامعهی ایرانی بخصوص جامعهی کوهنوردی است که احتملا علاوه بر عواملی که در حیطهی روانشناختی اجتماعی قابل تعریف است، تحت تاثیر عوال اقتصادی نیز قرار دارد. هزینههای بالای سفرهای هیمالیانوردی و فشار روانی و اقتصادی ناشی از حمایتهای مالی سازمانها و شرکتهای خصوصی برای هزینه پرداخت شده جهت صعود گزینهای از عوامل منجر به مرگ این کوهنوردان است که با مرگ سایر کوهنوردان دیگر کشورها قابل مقایسه است. تغییر فرهنگ اجتماعی شاید دور از دسترس باشد و فراهم شدن شرایط اقتصادی مناسب در شرایط کنونی شاید سخت تر از آن باشد ولی تاثیر بر فرهنگ جامعهَی کوهنوردی بعید نیست. فرهنگ سازی و آموزش و مستعد ساختن تیمهای کوهنوردی حتی مستقل به ساختاری استاندارد با اصول کوهنوردی یک مهندسی جدید و با برنامه میخواهد.حداقل باید با تفکر حاکم بر اصل بیان شدهی گفتههای "مسنر" در اول مقاله دوباره شروع کرد. در زیر به شرح مختصری از عوامل بالا به تفکیک پرداخته میشود.
بحران اقتصادی و تاثیرات آن بر روی تلفات کوهنوردی :
اقتصاد در توسعه ورزش تمامی کشورهای دنیا حرف نخست را می زند مادامی که کشور در شرایط مناسب اقتصادی نباشد رشد ورزش قهرمانی در آن کشور بسیار بعید به نظر می رسد. از طرفی سطح رفاه جامعه دارای ارتباطی تنگاتنگ است با قدرت ریسک پذیری یک هیمالیا نورد .
هیمالیا نوردان با هزینههای بسیار سنگین برای صعود 8000 متریها راهی میشوند و از طرفی این فشار اقتصادی سنگین راه را بر تصمیمی منطقی میبندد . اگر از حیث روانشناختی شخصی به این مسئله نگاهی بیاندازیم طبیعتا اصرار بر صعود توسط ورزشکار عملی دور از انتظار نیست. پس نقش تامین اعتبار برای وی بسیار حیاتی است چرا که انصراف از صعود یقینا در حکم فراموش کردن آن قله میباشد . عامل بیشترین آمار کشتهشدگان ایرانی در هیمالیا متاسفانه اصرار به صعود است که به زعم ما مهمترین دلیل آن را می توان مشکلات مالی پنداشت.
از ضعف های ساختار ورزش قهرمانی و خصوصا هیمالیا نوردی به نبود اسپانسر مناسب می توان اشاره کرد. از جمله دلایل نبود اسپانسر نیز میتوان به خواستها و علایق عموم مردم و توجه اندک به کوهنوردی اشاره کرد. یک کوهنورد در تلاشی انفرادی بدون هیچ گونه جذابیت بصری برای مردم به تلاش میپردازد این تلاش سرسختانه از دید جامعه پنهان است و شناخت جامعه نیز از قلل مختلف بسیار اندک !
مردم در این شرایط و با اطلاعات اندک در خصوص قلل هیمالیا طبیعتا تفاوت چندانی بین یک قلهی سرسخت همچون "کیتو" با قلههایی نظیر "کلیمانجارو" قایل نیستند و از طرفی اسپانسر ها نیز که از بطن همین جامعه برآمدهاند، با تفکری خارج از چهارچوب مورد انتظار به میدان خواهند آمد. این درحالی تست که معافیتهای مالیاتی برای سازمانها و موسسات گوناگون در کشور می توانست همانگونه که در کشورهای توسعه یافته راه را برای حمایت از ورزش قهرمانی باز کرده است در ایران نیز تاثیر بگذارد که متاسفانه از این حیث دارای ضعف های ساختاری هستیم .
از طرف دیگر یکی از مشکلاتی که همواره همیالیانوردان به عنوان یک دغدغه با آن دست به گریبانند عدم پیشبینی و قطعیت از موفقیت در صعود است که به خودی خود عاملی بازدارنده برای جذب اسپانسر میباشد. سرمایه گذار و حامی مالی با فرض بر اینکه فرد توان رسیدن به قله را خواهد داشت و احتمال صعود زیاد باشد حاضر به پذیرش بخشی از هزینه هاست که متاسفانه در هیمالیانوردی چنین تضمینی برای هیچ ورزشکاری وجود ندارد.
از این رو جذب اسپانسر در این اوضاع اقتصادی و شرایط فرهنگی و مالیاتی کشور یک هنر محسوب میشود. که همین حامی مالی برای ورزشکاری که از این گود به سختی و به زحمت توانسته است خارج شود فشار بسیاری مضاعفی تحمیل می نماید.
تاثیرات فرهنگی بر روی حوادث :
جامعهی کوهنوردی و عموم مردم و رسانهها خود به خود به شکلی غیر مستقیم بر تلاشکنندگان هیمالیا تاثیر میگذارند . وجود وبلاگها، نشریات، خبرگذاریها و ... باعث سرعت گردش اطلاعات شده از سویی دیگر این اطلاعات و شناخت باعث به وجود آمدن انتظاراتی گاه فراتر از توان ورزشکار میشود . بنا به گفتهی شاهدانی که در قلل 8000 متری تلاش نمودهاند بسیاری از این تلاشها در کیفیتی پایین انجام گرفته است که مجموعه ای از اشتباهات را نیز چاشنی صعود کرده است که به عدم بروز حادثه، از چشم جامعه پنهان مانده است. حال ورزشکار با تکرار اشتباهات گذشته که منجر به حادثه نشده است و با تکمیل حلقهی آخر این زنجیر اشتباهات، خود را به کام مرگ میکشاند .
از سوی دیگر تفاوتهای فرهنگی و گوناگونی قومی،گروهی در کشورمان خود فضای حاکم را به سمتی برده است که یک ورزشکار به صرف تعلق داشتن به گروه، صنف و یا قومیتی توسط همان گروه، صنف و قوم خود تحت فشار زیادی است و جامعهی حامی وی با بالابردن سطح انتظارات باعث میشوند ورزشکار در شرایط عاطفی و احساسی قرار بگیرد و نتواند به شکلی منطقی به تحلیل موقعیت خویش بپردازد . این فشار که از سوی جامعهی خودی بر ورزشکار تحمیل میشود در بسیاری جهات باعث میگردد ورزشکار به کام مرگ کشیده شود. مطالب منتشره شده توسط وبلاگها و رسانهها نیز به عنوان عواملی مضاعف در بالا رفتن این سطح انتظار به ایفای نقش میپردازند. از تعلقاق قومی، مذهبی و صنفی و گروهی در درجه بعدی به عنوان عاملی تاثیر گذار بر حوادث کوهنوردی می توان نام برد .
نقش آموزش در حوادث :
بیشک وجود آموزشهای پایه و اصولی در این رشته میتواند از بروز خطاهای انسانی به شکلی معجزه آسا جلوگیری نماید، اگر به واکاوی برنامه ی گاشربروم یک بپردازیم به نکتهای ساده و اساسی برخورد میکنیم حاوی پیامی بسیار مهم : زنده یاد اوراز با وجودی که به طور کامل بر این موضوع واقف بود که گام برداری و حرکت در خط افق بر روی برف تازه احتمال وقوع بهمن را در پی دارد اما بازهم به این نکتهی ساده اهمیت نداد. دلیل این عدم اهمیت به نکات مبرهن و ریز در آموزش شاید حلقهی اول همان زنجیره اشتباهاتی باشد که در بالا به آن اشاره شد اشتباهاتی کوچک که تا کنون منجر به حادثهای نشده و تصوری کاذب در ذهن ورزشکار به وجود می آورد و نقش این نکات ریز کمتر از آنچیزی است که در تئوری به آن پرداخته است . عدم بروز حادثه در تلاشهای قبلی باعث میشود ورزشکار ناخواسته در مسیری قرار بگیرد که پیشتر نافرجام بودنش تصدیق شده است. ذهن انسان در چنین مواردی سعی در ساده نگری داشته و با در کنار هم قرار دادن شرایط محیطی ، مالی ، فیزیکی و فشار فرهنگی گام نهادن وی در مسیری خطرناک و توام با ریسک قابل تصور است. همچنانکه وجود جریانات صنفی و گروهی نیز تاثیری شگرف در تغییر نگرش و قدرت ریسک پذیری ورزشکار دارد.
با سپاس بیکران برای همکاری دوست خوبمان رامیار کاردار عزیزبی شک اگر مطالب و اطلاعات رامیار در اختیار نبود بسیار مشکل میتوانستم به ساختار خوبی در این تحقیق دست پیدا کنم.توان تحلیل اتفاقات روی داده و همکاری این همنورد و کوهنویس خوب توانست این مهم را به انجام برساند
*
----------------------------------
الیزابت هاولی (به انگلیسی: Elizabeth Hawley) (متولد ۹ نوامبر ۱۹۲۳ در شیکاگو، ایلینویز) زنی آمریکایی است که پیش از این خبرنگار بود و اکنون واقعهنگار اکسپدیشنهای هیمالیا است.
او در سپتامبر ۱۹۶۰ به نپال سفر کرد و هرگز آنجا را ترک نکرد. با وجود اینکه هاولی در عمرش کوهنوردی نکرده است، اما در طول بیش از چهار دهه به شناخته شدهترین واقعهنگار صعودهای هیمالیا یدل شده است. او به دلیل ثبت دقیق و کامل رکوردها، مورد احترام جامعهی جهانی کوهنوردی است. کوهنوردانی که به قلههای هیمالیا در نپال صعود میکنند باید پس از فرود با خانم هاولی و یا دستیارانش گفتوگو کنند تا درستی صعود آنها مورد تایید قرار گرفته و به جهانیان اعلام شود.
او در دانشگاه میشیگان در رشتهی تاریخ تحصیل کرد و به عنوان دستیار دپارتمان تاریخ در همان دانشگاه استخدام شد. او هرگز ازدواج نکرد. کار روزنامهنگاری او در سال ۱۹۴۶ در مجلهی Fortune آغاز شد، کاری که آمیزهای از گزارش و پژوهش بود و او را به سفرهای بیشماری برد. او در سال ۱۹۵۷ از کار در این مجله استعفا داد تا بیشتر سفر کند، او سفرهای زیادی را با ترن و اتوبوس ترتیب داد و به اروپای شرقی و اتحاد شوروی (۱۹۵۷)، خاورمیانه (ترکیه، اسراییل، چندتا از کشورهای عربی و ایران در ۱۹۵۸) و جنوب آسیا از جمله نپال رفت. او چند کار نادایم در نیویورک گرفت تا خرج سفرهایش را بهدست آورد و در سپتامبر ۱۹۶۰ آمریکا را بار دیگر ترک کرد و به نپال رفت، اقامت آنجا را گرفت و در کاتماندو، نپال ساکن شد، جایی که تا کنون در آن میزید.
از همان روزها به عنوان خبرنگار پارهوقت جاوید مجلهی تایم در نپال برگزیده شد. پس از آن در ۱۹۶۲ خبرنگار قراردادی آژانس خبری رویترز شد. زمانی که برای رویترز کار میکرد، دریافت که مهمترین خبرهای منطقه مربوط به فعالیتهای کوهنوردی است و شروع کرد به ملاقات هر اکسپدیشن که برای کوهنوردی به نپال میآمدند و زمانی که مرزهای تبت به روی کوهنوردان باز شد، او توانست آنهایی را که با هدف صعود به بخشهای شمالی هیمالیا میامدند نیز ملاقات کند، او خود هرگز کوهی را صعود نکرد، ولی علاقه و کشش عمیقی به کوهنوردی پیدا کرد، او با بسیاری کوهنوردان خبره و نامی که برای هیمالیای نپال آمده بودند آشنا شد، سی و پنج سال بعد، او همچنان با همهی تیمها دیدار میکند، او اکنون متخصص خبرهای کوهنوردی برای رویترز است و به صورت منظم گزارشهایی را به مجلهها و بولتنهای کوهنوردی در ۹ کشور جهان میفرستد.
در ۱۹۹۴، کلوبآلپاین آمریکا که الیزابث عضو افتخاری آن است، جایزهی ادبی خود را به او اهدا کرد، جایزهای که AAC به کسانی که در طول سالها به کوهنویسی پرداختهاند، میدهد.
در کنار گزارشگری، او مسوولیتهای دیگری هم در نپال داشته است، او افسر اجرایی سازمانی است که سر ادموند هیلاری برای پشتیبانی فعالیتهای بهداشتی، آموزشی و فرهنگی در منطقهی کوه اورست ایجاد کرد. او همچنین، اگرچه آمریکایی است، کنسول افتخاری زلاندنو است، او مشاور گروه شرکتهای سفرهای ماجراجویانه کوهنوردی در نپال است.
منبع: کانون کوهنوردان اوراز